خلاصه انیمه بروتو:قسمت ۴۲ تا ۴۵

بروتو از اینکه مأموریت های سطح بالا بهشون نمیدن ناراحته. همراه میتسوکی میره که بازی مورد علاقش رو بخره که سارادا میاد و میگه که مأموریت جدید دارن و مأموریتشون هم اینه که دزدی رو دستگیر کنن که خودش رو توی بانک حبس کرده. وقتی که به بانک میرسن متوجه میشن که دزده کسی رو گروگان نگرفته ولی خودش رو به بمب بسته.

بروتو تصمیم میگیره که تنهایی بره پیشش و توی موقعیت مناسب ضامن بمب رو ازش بگیره. بعد از اینکه با اون مرد حرف میزنه متوجه میشه که یه طراح بازی های کامپیوتریه که رئیسش اخراجش کرده و حالا هم اوضاع خوبی نداره.بروتو راضیش میکنه که بمب رو خنثی کنه و از اون جا خارج میشن. بعد از اینکه از اون مرد بازجویی میکنن می‌فهمن که یه نفر ازش خواسته که خودش رو توی بانک حبس کنه. بعدش هم چند نفر شنل پوش رو نشون میده.

کونوهامارو به تیم هفت اطلاع میده که قضیه ی بانک در واقع یه رد گم کنی بوده و هر چیزی که توی گاو صندوق بانک بوده دزدیده شده و به نظر میاد کار گروهی به اسم دزدهای شرافتمنده. یعنی از ثروتمند ها میزدن و به فرقی ها میدن.(مثل رابین هود😄) اما به نظر بروتو دزد دزده و هیچ کدوم باهم فرقی ندارن. دمای خزانه داری بانک ۲۰درجه زیر صفره اما سارادا خارج از خزانه داری یه گل یخ زده پیدا میکنه و از همونجا متوجه میشه کسی که از بانک دزدی کرده جوتسوی یخ بلد بوده و به بروتو و میتسوکی هم خبر میده.شیکادای با یه پسر آشنا میشه که میتونه باهاش شوگی بازی کنه. تیم هفت با کمک یکی از آشناهای بروتو موفق میشن با لباس مبدل با دزده بانک یه قرار بذارن اما دزده از دستشون فرار میکنه ولی عمدن کاری میکنه که بتونن تعقیبش کنن. بعد از مدتی تیم هفت به یه دهکده میرسه.همونجا دزده هم خودش رو نشون میده و میگه که جواهراتی که دزدیده رو فروخته تا باهاش بتونه آسیاب این دهکده رو تعمیر کنه تا مردم مجبور نباشن که برای آب آوردن ساعت ها راه برن. آخرش هم به بروتو میگه حالا اگه میتونی پسشون بگیر و بعدش هم ناپدید میشه.(چقدر هم معروفه همه میشناسنش😀)

پلیس از گنین های کونوها میخواد که توی دستگیری دزدهای شرافتمند(بیاکویا)بهشون کمک کنن اما به هیچ وجه با دزد ها درگیر نشن و به محض اینکه دیدنشون با پلیس تماس بگیرن. ایوابه و دنکی و متال با یه گروه از دزد ها روبه رو میشن اما به جای خبر دادن به پلیس باهاشون درگیر میشن و دست متال صدمه میبینه. مردم از دسته ی بیاکویا خوششون میاد چون به فقیر ها کمک میکنه اما بروتو دوستاش با روشی که دارن اینکار رو انجام میدن موافق نیستن اما نظر شیکادای یکم با اونا فرق میکنه. پسری که شیکادای باهاش شوگی بازی میکرد (ریوگی)عضو بیاکویا است و دوباره برای بازی با شیکادای به پارک میاد و اونجا همدیگه رو میبینن. سومیره و هم تیمی هاش یه دسته از بیاکویا رو پیدا کردن که مشغول دزدی بودن اما لو میرن و بیاکویا محاصرشون میکنه که تماری میاد و نجاتشون میده بعدش هم از بروتو و شیکادای میخواد که کمکش کنن اما شیکادای خوب عمل نمیکنه و فرار میکنن.

مردم جلوی یکی از شرکت های بزرگ(کامیناریمون) شروع به اعتراض کردن و دامنه ی اعتراض ها روز به روز بزرگتر میشه.
خبرها به ناروتو هم رسیده و حدس میزنن که همه ی این اتفاق ها کار گروه بیاکویا است و ناروتو تصمیم داره راجع به این موضوع با دهکده های دیگه هم صحبت کنه. سردسته ی بیاکویا مردی به اسم کگو است که مثل اینکه میتونه ذهن آدم ها رو فریب بده. ریوگی یاد گذشته افتاده. زمانی که پدرش با کگو دوست بوده و با هم به یه مأموریت میرن اما پدرش رو می‌کشن و بعدش هم مادرش.کگو، ریوگی رو نجات میده و ازش میخواد که به بیاکویا ملحق بشه و اونم قبول میکنه و از اون زمان به بعد تنها هدف ریوگی کمک به اجرای عدالته.(اما به نظر میاد که گکو ازش استفاده میکنه) .ریوگی دوباره میره پیش شیکادای و با هم شوگی بازی میکنن و شیکادای برنده میشه. همونجا شیکادای ازش میپرسه که عضو گروه بیاکویا هست یا نه. ریوگی اول چیزی لو نمیده اما بعدش حقیقت رو میگه. ریوگی از شیکادای میپرسه که میخواد تحولیش بده که شیکادای میگه نه. اما ازش میخواد که دست از این کارا برداره که ریوگی قبول نمیکنه و فرار میکنه. قراره که گروه بیاکویا آخرین مرحله ی نقششون رو اجرا کنن.

منتشرشده توسط

gara

من گارام و عشق ناروتو فعلن همین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *