قطعا همه منتقدین، استودیو پیکسار را بهترین استودیوی تاریخ میدانند. پیکسار از زمانی که تولید انیمیشن را در پیش گرفته، بهترین ها را ساخته است و گاف هایش به هیچ عنوان جای شاهکارهای تامل برانگیزش را پر نمیکند. روز به روز ایده هایی جدید ارائه کرده، آینده ای روشن دارد و هدفش را از الان مشخص کرده است. با پل زدن به داستان های کلاسیک و تعریف آنها در قالبی نوین به موفقیتی مهم رسیده است. همه با انیمیشن هایی نظیر داستان اسباب بازی، ماشین ها و دلیر آشنایی دارند. اما زمانی که حرف از درون و بیرون میآید قضیه فرق میکند. حال باری دیگر پیکسار انیمیشنی را به جهان ارائه کرد که همه را انگشت به دهان نگه داشت و با قدرت به فتح جوایزی مانند گلدن گلوب و اسکار پرداخت. چه کودک، چه نوجوان و چه بزرگسال این انیمیشن را درک میکنند. کودک با آن وارد دنیای تخیلاتش میشود و در ذهنش ماجراجویی میکند. نوجوان بیشتر وارد خودش میشود تا بفهمد چه کسی است، و والدین را در رابطه با تربیت فرزندان سخت درگیر میکند. اشخاصی مانند نولان، تارنتینو و فینچر هستند که شیوه خلق آثاری خاص خودشان را دارند. استودیو پیکسار را هم باید به این لیست اضافه کرد که باری دیگر از زیر بار خلق اثری مفهومی و نقد پذیر موفق بیرون آمده است.
داستان این انیمیشن در مورد دختری به نام رایلی است که در مغزش، مقر فرماندهی ای وجود دارد و در آن مقر، ۵ کارکتر مختلف به نام شادی، غم، انزجار، خشم و ترس او را کنترل میکنند. رایلی خوش است و زندگیش را میگذراند. اما روزی میرسد که به خاطر کار پدرش مجبور میشوند شهرشان را ترک کنند و به یک شهر دور افتاده مهاجرت کنند. در همان روز کار پدر رایلی به مشکل میخورد، متوجه میشوند که کامیون بار یک هفته دیرتر میرسد و رایلی هم با تنفر از خانه جدید که کوچک است و حیاط خلوت هم ندارد شب را روی زمین میخوابد. روز اول مدرسه را خراب میکند و گریه میکند تا بالاخره دچار افسردگی میشود و میخواهد از خانه فرار کند. اما در لحظه آخر که اتوبوسی که او سوارش است میخواهد از شهر خارج شود، رایلی منصرف میشود و برمیگردد.
این انیمیشن یکی از قوت هایی که دارد این است که داستانی را برای روایت در نظر گرفته است که همیشه فهمیدن آن برای ما با سختی های خودش همراه بوده است، مفاهیمی مثل هویت و شخصیت، اعتماد به نفس، خوشحالی، ناراحتی، استرس، استعداد، آرامش، خاطره و حتی مفهموم جالبی مثل نفرت که نوعی ویژه از نارضایتی است و خب خودتان میبینید که این انیمیشن نسبت به بسیار از مفاهیمی که نسبت به آنان گنگ بودیم یک حس جدید را داده است چون توانسته است به نوعی بسیار زیبا و خلاقانه این فضا های پیچیده را به تصویر بکشد.
ذاتا وقتی در مورد هویت یک انسان صحبت میکنیم داریم در مورد اولین چیزی صحبت میکنیم که یک فرد مالک آن است. هویت یک فرد جزو ما یملک اوست اما این دارایی ارزشمند چه طور ایجاد میشود؟ قطعا اتفاقاتی که در طورل زندگی میافتد باعث میشوند این شخصیت و هویت شکل بگیرد اما برگردیم به انیمیشن از درون بیرون-که هم اسم پر معنی ای دارد که در مورد آن صحبت خواهیم کرد- در ابتدا اساس این شخصیت خوشحالی است که واقعا جالب است اینکه بدانیم در ابتدا همه ما ذاتا خوشحال هستنیم و ناراحتی چیزیه که دنیا به ما میده و بنابر این ما با غم و ترس و نفرت و عصبانیت، دیگر فاکتور هایی که هستند آشنا میشیم. هرکدام با توجه به تاثیری که بر زندگی ما دارند توسط خاطرات گوی شکل ثبت میشوند اما بعضی از آن ها خیلی ویژه اند که پایه و اساس شخصیت را میسازند و اصطلاح نقاط کلیدی ای هستند که هرکسی در زندگی اش دارد و آن نقاط مسیر زندگی اش را عوض میکند. برخی ویژگی هایی در شخصیت نیز وجود دارند که پایه و اساس رفتارهای انسان را میسازند و پیت داکتر آنها را به صورت جزایر مختلف طبقه بندی کرده است..
در زندگی تا مرز نوجوانی همه چیز خوب پیش میرود، اما ناگهان زمان نوجوانی و اتفاقات پس از آن میرسد. رایلی تاکنون همیشه شاد بوده و است و دوست دارد شاد بماند. اما او میخواهد غمی که پس از وقایع پیش آمده اند را سرکوب کند و خودش را به شادی بزند. حتی مادرش و سایر احساسات غیر از شادی هم میخواهند او را شاد نگه دارند و خاطرات خوب گذشته را به یاد او میآورند. اما این ظاهرسازی ها، سرانجام به افسردگی و غم مطلق تبدیل میشود. اینکه شادی و غم به طور اتفاقی به دنیایی خارج از مرکز کنترل رایلی پرتاب شوند به هیچ وجه اتفاقی نیست و اینکه در زمان فرار غم دست به کار شود، یک چیز از پیش تعیین شده و روانکاوی شده است. پیت داکتر به خوبی دارد با یک ایده خلاقانه (نشان دادن احساسات به صورت کارکترهای مختلف در ذهن) مشکلی را نشان میدهد که کم و بیش گریبان گیر بسیاری از نوجوان های امروزی شده است. مشکلی که برای بسیاری غیر قابل هضم است و تبدیل به دردسرهای متعدد برای انسان میشود. شخصیت در حال تکامل و تغییر است و دارد وارد مرحله و دیدگاهی جدید از زندگی میشود. در این دوران جزیره های شخصیت انسان دانه دانه فرو میریزند و خاطرات اصلی انسان دانه دانه آبی میشوند تا پس از کسب دیدگاهی جدیدتر و بهتر به زندگی، جزایر جدیدی بنا شوند و خاطرات اصلی جدیدی تشکیل شوند. دیدگاهی که نوجوان را با دنیای بزرگترها و مشکلات عمده آن اشنا میکند. یک آشنایی ضروری که به شخصیت شکل و فرم میدهد و با پخته کردن شخصیت در انیمیشن، بیننده را بیشتر به فکر فرو میبرد.
زمانی که نوجوان میفهمد باید غم خودش را نشان بدهد و از آن برای کنترل کردن شخصیت و احساساتش استفاده کند، لحظه ای بسیار مهم است که نشان میدهد تمام ما در زندگی خود یک تکان و تکامل داریم و داشته ایم. و مطمئنا اگر بخواهیم به صورت انیمیشنی به این قضیه نگاه کنیم، لحظه ای که رایلی در بغل پدر و مادر خود است و غم دست شادی را میگیرد تا با هم رایلی را کنترل کنند، لبخند رایلی در اوج اشک یکی از ماندگارترین لحظات انمیشن های پیکسار است… پس از آن، خاطرات باید ترکیبی باشند. نه تنها شادی و غم، بلکه خشم، ترس و انزجار به پختگی و تشکیل شخصیت انسان نیز کمک میکنند.
اینساید اوت به معناى واقعى کلمه هنرمندانه تمامى رفرنس هاى علمى دانشگاه هاى معتبر را به تصویر میکشد و البته فراموش نکنید که قرار است پیکسار تصویر را داشته باشد پس اینکه مثلا خشم ذهن را در اختیار داشته باشد اشتباه است چنین چبزى به صورت علمى معنا ندارد پس کارگردان میخواهد به کودکان و نوجوانان نشان دهد که هیچ وقت همیشه ناراحت یا خوشحال دائم نباشند. اینساید اوت به این روش، بیننده را با خود درگیر میکند و او را مجبور به تجزیه و تحلیل داستان میکند. شادی به هیچ عنوان تنها عنصر لازم برای زندگی کردن نیست. شاید کودکی ما با شادی یکی باشد، اما پس از درک دنیای اطراف خود، خشم، غم، ترس و انزجار پررنگ تر از همیشه در زندگی ما وجود دارند و بر آن تاثیر میگذارند. داستان انیمیشن با تخیلات زیبایش حتی کودکان را هم وارد دنیای اینساید اوتی خود میکند. میداند با هر قشر چطوری برخورد کند دستی به تغییر نگرش آنها داشته باشد.
پیکسار آنقدر به انیمیشنش توجه کرده است که مانند سیاست های موفق پیشین خود که در داستان اسباب بازی ۲ ازش استفاده کرد، بر تیتراژ خود کار کرد و از آن هم چیزی خاص و تفکر برانگیز بیرون کشید. اگر کمی دقت کنید،احساساتی که در بزرگسالان نشان داده میشوند، یکسان هستند. شخصیتی که ما در بزرگسالی خود داریم هم کم و بیش اینچنین است. تمام احساسات ما یکی شده اند و دیگر شادی و عم برایمان تفاوتی ندارد. نسبت به خیلی موارد واکنس نشان نمیدهیم درحالی که کارمان در کودکی همین است. احساسات در بزرگسالی به مراتب رنگ میبازند…همانطور که احساساتی که ما در آن راننده اتوبوس دیدیم یک شکل بودند و با بیرون زدن آتش از کله هایشان، تنها شباهتشان هدف و میل به رانندگیشان، و تفاوتشان رنگ هایشان بود. امیدواریم که کودک درون هرشخص به او اجازه ندهد شخصیتش اینچنین شود!
و تمام این خلاقیت ها به رفتارشناسی موجود در انیمیشن نیز نفوذ کرده است. باز هم با کمی دقت میتوان چیزهیا جالبی یافت. شادی لاغر است! غم چاق است و خشم قدرتمند! ترس نحیف است و انزجار متناسب! ظرافتی که در جامعه شناسی و رفتارشناسی اینساید اوت وجود دارد نیز جالب است و طراحی کارکترها با دقت صورت گرفته است. در یک محصول پویانمایی آن هم از نوع پیکساری، طبیعی است که به چنین نکاتی توجه شود!
اما کمی هم به اسم انیمیشن بپردازیم. اسم این انیمیشن که ترجمه اش میشود از “درون بیرون” بسیار پر مفهوم است، این واژه در اصطلاح زبان انگلیسی به معنای نمایان کردن درونیات و باطن هاست. و به ما یاد آوری میکند که آنچه که در بیرون و ظاهر ماست چه خاستگاهی دارد و آن خاستگاه را درون و شخصیت و هویت فرد معرفی میکند چیزی که کمتر کسی به آن توجه میکند. اکثرا خیال میکنند که آنچه در ظاهر خود دارند حاصل تلاش و وقتی است که صرف آن میکنند. اما چیزی که حقیقت دارد آن چیزی است که در سر خود دارید!
اینساید اوت از لحاظ فنی کامل و پیکساری بود. خلاصه شده میتوان گفت موسیقی متنش عالی؛ از لحاظ فنی متناسب با حس و حال انیمیشن و سایر نکات مانند شخصیت پردازی ها عالی و بی نقص بودند. فیلمنامه انیمیشن نیز روندی عادی را پیگیری می کند که از گیج کردن بیننده جلوگیری می کند. انیمیشن با یک داستان خطی ساده، توانسته است لایه های تفکر برانگیزش را هم نشان دهد و انیمیشنی تک بعدی نباشد. اینساید اوت بخشی از تاریخ پویانمایی مدرن آمریکایی را با خود به یدک میکشد.
تالیف و نگارش توسط پارک انیمه و ایفن